کسی در این شب های سرد
کسی در این سکوت و درد
کسی از بحر تنهایی
کسی از قعر بی یاری
مرا همدم نمیگردد.
از آندم که تو هم رفتی
از آندم که دلم هم مرد
ازآن پس که اتاقم هم
مثال غنچه ها پزمرد
کسی مرحم نمی گردد.
در این شبهای یلدایی
من و این ابر هرجایی
من و هر لحظه تنهایی
غم و این عشق و رسوایی
کسی همدم نمیگردد.
من و یاد و هزار افسوس
من و تمثیل یک محبوس
من و آزاده ای در بند
لبی در حسرت لبخند
دمی مرحم نمیگردد.
من و این ابر بی باران
دلی از غصه ها ویران
من و این برگه های خیس
غم و جوهر میان ریس
مرا مرحم نمی گردد.
من از این لحظه ها سیرم
من از این درد ها پیرم
من آن شب گرد تنهایم
که ره بر نور میجویم
...
دمی هم ره نمیگردد.
(پ.ف)
مشخصات مدیر وبلاگ
عناوین یادداشتهای وبلاگ
دسته بندی موضوعی