فال روزانه
کد فال روزانه
فال,طالع بینی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
  • + سلام.از همه معذرت.یه اشکال در دستمزد هنرمندان وجود داشت که رفع شد.دوست داشتید بخونید.ممنون
  • + سلام. داره 1 بازون قشنگ همه جا رو تر میکنه. هر کی خوابه از دستش رفت

1 2 3 4 >
زورآزمایی دختران در مسابقه مچ اندازی ؟!!!


اولین دیدگاه را شما بگذارید

  

یک دختر ? ساله لبنانی مبتلا به سرطان با دوست بیمار ?? ساله خود ازدواج کرد.
خانواده این عروس داماد با اشک و آرزویی شفا برای این دو کودک جشنی برای این دو برپا کردند.

 
 
لباس عروس توسط طراح مدل لباس معروف “زهیر مراد” دوخت شده ودربزرگترین تالار ودربین خانواده ودوستان این چشن برزگزار شد.
با آ رزوی شفا برای تمامی بیماران بخصوص کودکان

اولین دیدگاه را شما بگذارید

  

دختر 8 ساله ای به فجیع ترین وضع توسط ناپدری مورد آزار و اذیت جسمی قرار گرفته و هم اکنون در بیمارستان بستری است.

دکتر کامران آقاخانی متخصص پزشکی قانونی بیمارستان حضرت رسول (ص) با اعلام این خبر در گفتگو با خبرنگار مهر اظهارداشت: این دختر 8 ساله شب گذشته توسط اورژانس اجتماعی سازمان بهزیستی به بیمارستان سوانح و سوختگی مطهری منتقل می شود.

وی با عنوان این مطلب که مسئول فنی بیمارستان مطهری نیز هستد، افزود: متاسفانه به علت شکستگیهای متعدد از ناحیه دست و سر، ناگزیر شدیم این دختر را به بیمارستان حضرت رسول (ص) اعزام کنیم.

آقاخانی در تشریح وضعیت این دختر 8 ساله گفت: موارد کودک آزاری زیادی را شاهد هستیم اما وضعیت این دختر قابل مقایسه با سایر کودک آزاریها نیست. شدت آزار و شکنجه او به قدری دردناک است که قابل شرح نیست.

این متخصص پزشکی قانونی با اشاره به شکستگی دو ساعد و سر این کودک، افزود: آثار شلاق و سوزاندن سیگار در نقاط مختلف بدن این دختر 8 ساله به وضوح دیده می شود به طوری که جای سالمی در بدن او مشاهده نمی شود.

وی افزود: این دختر به ما گفته است که با مادر معتاد و ناپدری اش زندگی می کند و 4 روز است به او غذا نداده اند.

آقاخانی با تاکید بر انعکاس چنین فجایع دردناک و آزار دهنده ای گفت: از رسانه ها می خواهم که در مقابل این قبیل کودک آزاریها از خود واکنش نشان دهند و مسئولان مربوطه نیز با افراد خاطی به شدت برخورد کنند.

وی با اشاره به شکستگی سر و دو ساعد این دختر 8 ساله، از انجام تصویربرداری و معاینات دقیق برای درمان شکستگیها و سوختگیها خبر داد و افزود: وضعیت به قدری فجیع است که باور آن برای هیچ کس وجود ندارد و نمی توان گفت که فردی که او را آزار داده است، خلق و خوی انسانی دارد.

این دختر ساکن یکی از محلات جنوب تهران است که توسط اورژانس اجتماعی بهزیستی به بیمارستان منتقل شده است.


اولین دیدگاه را شما بگذارید

  

شاه عباس دوم به دلیل سرپیچی همسران از خوردن باده، دستور می‌داد آن‌ها را بسوزانند.
شاه عباس دوم روزی درحرمخانه باد? زیادی خورده وبه سه نفر ازبانوان دستور داد که آن‌ها هم بنوشند. آن‌ها پوزش خواستند وگفتند که به زودی به حج خواهند رفت.
شاه سه بار دیگر پافشاری کرد وبه آن‌ها گفت که باده بنوشند: بانوان به همین سخن پوزش خواستند. شاه بی‌درنگ فرمان داد هر سه رابستند و آتش بسیاری افروخته آن‌ها را درآتش سوختند.

شاه عباس دوم بار دیگری درپی زیاده روی درنوشیدن باده، به یکی ازبانوان حرم گفت که او هم باده بنوشد وآن بانو ازنوشیدن باده خودداری کرد. شاه خشمگین برخاست وبه بزرگ خواجه سرایان گفت که او را نیز مانند آن سه بانوی دیگر درآتش انداخته بسوزانند.
آغاباشی می‌خواست فرمان شاه را به انجام رساند اما دربرابر گریه وزاری ودرخواست‌های آن بانو، دلش به رحم آمد و پیش خود گفت که شاه این بانو رادوست دارد فردا که به هوش بیاید اورا خواهد بخشید.
ازاین روی، آن بانو را نکشت. بامداد که شاه از خواب برخاست از آغاباشی پرسید که فرمان را انجام دادی؟ پاسخ شنید که فرمان شاهانه را به تعویق انداختم تا شاید پادشاه اندیش? خودرا دگرگون سازد.
شاه بی‌درنگ فرمان داد آغاباشی را در آتش انداخته سوزانیدند و آن بانو را بخشید! 

اولین دیدگاه را شما بگذارید

  

به گزارش برنا به نقل از پایگاه خبری النسیج ، یک خانواده پاکستانی مقیم ایتالیا دخترخود را به دلیل زیبا بودنش ازرفتن به مدرسه بازداشتند. اما با وساطت کنسولگری پاکستان، اتحادیه های صنفی و پلیس این دختر 19 به مدرسه بازگشت.

در همین راستا، رسانه های ایتالیا اعلام کردند که این دختر پاکستانی بسیارزیباست و والدین وی به دلیل ترس از اینکه زیبایی وی ممکن است نظر جوانان ایتالیایی را جلب کند،مانع ادامه تحصیل وی در مقطع دبیرستان شدند.

والدین وی قصد دارند دختر آنها با یک جوان پاکستانی ازدواج کند به همین دلیل دوست ندارند نظر هیچ جوان ایتالیایی نسبت به وی جلب شود.

ولی پلیس و اتحادیه های صنفی پس از گفتگوبا خانواده وی برای راضی کردن آنها نسبت به این مساله، این دختر پاکستانی پس ازمدتها غیبت به دبیرستان خود بازگشت.

گفتنی است که والدین وی به شرط اینکه وی به هنگام رفتن به مدرسه پوشش کامل داشته باشد، راضی به رفتن


اولین دیدگاه را شما بگذارید

  

یکی از روزها - بعد از اینکه حسن کچل تبدیل شد به حسنی و عهد کرد مثل انسان امروزی زندگی کنه - بار وبندیلش رو جمع کرد و راهی شهر شد تا بره دنبال کار .

با هزار بدبختی و صد آرزو بالاخره به هر جون کندنی بود به تهران رسید. تهران بزرگ بود وکثیف . از بوی گوسفند و علف خبری نبود و  به جاش بوی روغن سوخته و دود بود . انگار شهر بوی جا سیگاری میداد .

خلاصه بعد از رسیدن دنبال یک جای خواب روانه مهمانسرا شد. صاحب مهمانسرا بعد از وراندازی دقیق مدارک شناسایی خواست .حسنی سجلدش رو روی پیشخون گذاشت .

صاحب مهمانسرا اون رو دقیق مطالعه کرد و درخواست کارت ملی کرد. حسنک از همه جا بی خبر بعد از یکی دو ساعت طرف رو قانع کرد که به همین دفترک رضایت بده .

صاحب مهمانسرا طلب پول کرد.حسنک هر چی داشت رو کرد اما کارساز نبود .بعد از چند ساعت بحث و خواهش و التماس حسنک به انبار پشت حیاط رضایت داد و سر گشنه به زمین گذاشت.

روز بعد به دنبال کار روانه بازار شد . به همه جا سر زد واز هر کس و ناکسی سراغ کار گرفت - همه بیکار بودند.تمام شهر را گشت و برای هر کاری در مقابل هر حقوقی اعلام آمادگی کرد اما هر چی بیشتر میگشت کمتر پیدا میکرد .

شب هنگام دست از پا درازتر به مهمانسرا رفت اما به علت نداشتن پول بیرونش کردند. روانه پارک شد تا روی چمن ها شب رو به صبح برسونه وتا صبح با خودش میگفت :( پس اون بیکاریهایی که ریشه کن شده و ما خبرش رو شنیدیم کوووووووووووووووووووووووووووووووووو؟؟؟؟؟؟؟؟)

چند روزی گذشت .حسنک آواره از این ور به اون ور. تا اینکه یه آدم با انصاف پیدا شد و به حسنک پول داد تا براش چند تا بسته رو جا به جا کنه. هر روز اون آقا میامد و....بعد از یک ماه یه روز مامورهای محترم تهران حسنک رو گرفتند و بازرسیش کردند. جریان بسته ها رو پرسیدن وحسنک تمام ماجرا رو تعریف کرد اما کو گوش شنوا .

 حسنک به پاسگاه منتقل شد وکاشف به عمل اومد که توی بسته ها مواد مخدر بوده.حسنک وارد بازداشگاه شد...

حالا کاری نداریم اون تو چی شد. حسنک تنها خوشحالیش این بود که پولهاشو توی پارک قایم کرده و بعد از ازادی میتونه از این خراب شده بره به دهشون.

توی بازداشگاه شنید که چند تا صفر بی ارزش از جلوی چند تا رقم برداشته شده و ...

بعد از اینکه بی گناهی حسنک ثابت شد وبعد از خوردن چند ضربه ناقابل شلاق ازادشد.

یکراست رفت سراغ پولهاش . یه تاکسی گرفت برای ترمینال . وقتی به مقصد رسید و خواست کرایه اش رو حساب کنه جناب راننده حسابی قاطی کرد که تو که پول نداشتی چرا سوار شدی ؟

از حسن اصرار و از راننده انکار که این پول ارزش نداره من کرایه ام رو میخوام.

خلاصه جناب راننده به گرفتن تمام پولهای حسنک راضی نشد و ساعتش رو هم گرویی برداشت.

فکر کنم هنوز حسنک داره پول جمع میکنه تا ساعتش رو حداقل پس بگیره اما با این رشد قیمت بنزین من که چشم آب نمیخوره. 


اولین دیدگاه را شما بگذارید

  

امروز داشتم یکی از نوشته هام رو میخوندم که به یک نکته جالب رسیدم.بعد که فکر کردم دیدم این همون بازی با کلماته که گاهی همه چیز رو از این رو به اون رو میکنه .فکر کردم شاید برای شما خواننده عزیز هم جالب باشه.

نثر زیر رو کامل بخونید -

 

تصنیف شکوفه را شنیدهای ؟

گوش کن ...

این - نوای بهار است که سرداده

                              نوای سر سبزی را.

دل بسپار  به صدای بلبلان عاشق

ببین چگونه در انتظار میخوانند و پر میکشند.

نفس بکش...

حس میکنی ؟

آری سینه ات مرطوب میگردد

این عطر بهار نیست.

این اشک شکوفه است.

این ترنم خیس بودن است.

در این بازار سخت

فخر می فروشدگل به شکوفه ها.

چقدر کوتاه است عمر زیبایی

گوش کن ...

میشنوی خوش آمد گویی شکوفه ها را ؟

میتوانی دوستشان داشته باشی

میتوانی بدون ترحم دوستشان بداری؟

که میداند چند شکوفه است در یک بهار

که  می ازمایندجان دادن را؟

صدها شکوفه ؟

یک جهان شکوفه ؟

آری بیش از اینهاست گر بنگری.

همانهایی که می ایستند هر روز در مقابل دیدگانی مسخ

و سر میدهند نوید بهار را

تازه هستند

بویشان کن ؟

گویی بوی مرگ میدهند.

زیبا هستند

ولیکن فریاد میزنند

                    جاودان نیستند.

چقدر کوتاهند برقامتمان

وما تنها مینگریم....

کاش میدیدیم....

کاش پیشتر ها با دل میماندیم

کاش از یاد نمیبردیم

                   شکوفه بودن هم زیباست.

                 ..................................

حالا از ابتدا فقط جملاتی که پررنگ هستند رو بخونید . تفاوت رو احساس میکنید ؟


اولین دیدگاه را شما بگذارید

  


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ