بر او ببخشایید
بر او که گاه گاه
پیوند دردناک وجودش را
با آب های راکد
و حفره های خالی از یاد میبرد
و ابلهانه میپندارد
که حق زیستن دارد.
.....
بر او ببخشایید
بر او که از درون متلاشیست
اما هنوز پوست چشمانش از تصور
ذرات نور میسوزد
و گیسوان بیهده اش
نومیداوار از نفوذ نفس های عشق میلرزد.
ای ساکنان سرزمین خوشبختی
ای همدمان پنجره های گشوده در باران
بر او ببخشایید
بر او ببخشایید
زیرا که مسحور است
زیرا که ریشه های هستی بارآور شما
در خاک غربت او نقب میزنند
وقلب زودباور او را
با ضربه های موذی حسرت
در کنج سینه اش متورم میسازند.
(یادت گرامی)
مشخصات مدیر وبلاگ
عناوین یادداشتهای وبلاگ
دسته بندی موضوعی