فال روزانه
کد فال روزانه
فال,طالع بینی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
  • + سلام.از همه معذرت.یه اشکال در دستمزد هنرمندان وجود داشت که رفع شد.دوست داشتید بخونید.ممنون
  • + سلام. داره 1 بازون قشنگ همه جا رو تر میکنه. هر کی خوابه از دستش رفت

 

 

یادمه وقتی بچه بودم یک انشا داشتیم با موضوع علم بهتر است یا ثروت. .

 من نوشته بودم هیچ کدوم .اگه دنبال بهترینیم باید در مورد عشق بنویسیم که نه احتیاجی به علم داره چون آگاهیه ونه احتیاجی به ثروت -چون بزرگترین ثروت این دنیاست

اما حالا-امروز-الان که به این موضوع فکر میکنم از انچه نوشتم پشیمانم.

اون روز رو خوب به یاد دارم .اول معلم ازم پرسید باید بین اون دو موضوع یکی رو انتخاب میکردم و در مورد همون توضیح میدادم .اما من سرسختانه از نوشته ام دفاع کردم و گفتم که انسان آزادانه میتونه بهترین چیز رو از دیدگاه خودش انتخاب کنه و من نظرم بر این بود که تا یک چیز بهتر هست احتیاجی نه به پول هست ونه به ثروت.
معلمم که کمی گیج به نظر میامد ازم پرسید منظورم از عشق چیه؟
من هم نیم ساعت راجع به حسی والا صحبت کردم که هم متعلق به همه چیزه و هم متعلق به هیچ کس نیست.بعد از مثال شیرین و فرهاد و لیلی و مجنون که کتابهای مورد علاقه ام بودن عشق به زمین و زمان رو در مثالم اوردم و انقدر گفتم و گفتم که معلمم خسته شد و ازم خواست بشینم.

چند دقیقه ای سکوت کامل کلاس رو در بر گرفت.چند دقیقه ای که برای من انگار یک عمر بود.بعد بلند شد وکمی قدم زد.در فکر بود. از پنجره به حیاط خیره شد .از دیدن چیزی در اونطرف پنجره لبخندی روی لبانش نقش بست.برگشت و به من نگاهی کرد و رو به بچه ها گفت که تشویقم کنن.
حس زیبایی بود.زنگ تفریح که بیشتر به زنگ بخوربخور شبیه بود گویا انچه اتفاق افتاده بود در دفتر دبیران مطرح شده بود چون زنگ بعد معلم انشا سر کلاس ما اومد و دفترم رو با خودش برد . فردای انروز سر صف اسمم رو خوندن و ازم خواستن که انشام رو برای همه بخونم.بعد از خوندن من و تشویق بچه ها مامانم رو دیدم که اشک ریزان و با یک هدیه به طرف میامد. تا به من رسید بلند گفت:عزیزم بهت افتخار میکنم .


الان مدت زیادیست از اون ماجرا میگذره و من بلانسبت آقا سگه از انچه اون روز گفتم و نوشتم و خوندم پشیمانم.
عشقم بخاطر اینکه از مشکلات مالی من کلافه شده بود ترکم کرد .رفتم به دنبال کار تا ثروتی کسب کنم گفتند علمت کو؟ مدرکم رو گذاشتم جلوشون گفتن: این مدرک فقط یک مدرکه .سابقه کار؟
گفتم ندارم.بعد از کلی بحث یک کار ساده با حقوقی که حتی کرایه رفت و امدم هم نمیشد بهم پیشنهاد دادن.
الان که به اون روز فکر میکنم معنی لبخند پشت پنجره معلم انشا رو میفهمم.
شاید با خودش فکر میکرد "بیچاره بزار بزرگ بشی تا بفهمی این جمله های قشنگ مال تو کتابهاست.دنیای واقعی -یعنی دنیای امروز پپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپووووووووووووووووووووووووووووووووللللللللللللللللللللللللللل میخواد


نظر() داستان های ایرانی ،

 پیش از...   


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ